حرف دلهای من

سلام

هرسال وقتی به روز های محرم نزدیک میشدیم و شور مردم را میدیدم که دارند همه جا را سیاه پوش میکنند با خودم میگفتم امسال محرم باید نهایت استفاده را بکنم و باید توی تمام مراسمات عزاداری شرکت کنم...داشتم آمار خیمه های که زدند و مراسم دارند و ساعت هاش را میگرفتم ...خلاصه روز اول محرم شد .

گفتم امشب باید برم خیمه هیئت حضرت علی اکبر ...قرار شد برم که داشتم مغازه را می بستم که یه مشتری اومد ...گفت کارم گیره ...فلان ...بیسار....خلاصه دلم سوخت باز دوباره در را باز کردم و تا اومدم کارشا انجام بدم شد ساعت 11 و به مراسم نرسیدم اینقدر به خودم چیز گفتم ولی چه فاید از دست دادم شب اول را...شب دوم را آخراش رسیدم شب سوم را نصبشا فقط شب پنجم را کامل رسیدم و استفاده کردم...

خلاصه تاسوعا و عاشورا خیلی برام شور داشت شب تاسوعا تاصبح توی آشپزخانه مشغول به پخت و پز غذای نذری بودیم وصبح هم رفتیم برای دسته ...

یه عکس گرفتم دلم نیومد نشونتون ندم ....واقعا عزاداری را این بچه های کوچیک می کنند...دلشون پاک...بدون گناه...بدون ریاااااا....دارند زنجیر یا پرچم تکان میدنددددددددد

محرمم 10 روز اولش تموم شد و من الان دارم حسرت میخورم و با خودم میگم امسال که نتونستم اونجور که باید و شاید باشه استفاده کنم ولی یعنی سال آینده هستم تا از محرم حسینی استفاده کنم....خدا می دونههههه

التماس دعا

یا حق


نوشته شده در شنبه 90/9/19ساعت 1:1 عصر توسط Yasin نظرات ( ) |


Design By : Yas Man